عاشقانه

از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز .... بید مجنون را میسر نیست سر بالا کند (صائب)

دوست

/ بازدید : ۴۸۷

هر وقت متنهایی خوندم که دوست رو توش فریاد زده هنگ کردم و مبهوت موندم 

چه وقتایی که بارها و بارها دست نوشته دوست دوست احمد رضا احدی رو خوندم و تو این جملات کم آوردم :

قصه قصه ی حب است .

وقتی تمام زندگی انسان تمام افکار یک انسان بعد از خدا یک دوست باشد و آن هم دوستی همسنگ تو ....

قصه قصه ی فرهاد نیست افسانه ی مجنون نیست .

قصه ی لرزیدن قلبی و چکیدن اشکی است .

قصه قصه ی غریبی است با یک آشنا میان این همه غریبه ها .

چه وقتی که دوستی برام این عکس و این پیام رو گذاشت : 



لبخند که می‌زنی

 

یوسفی می‌شوم

 

 

که بی‌هیچ برادری

 

 

در چال گونه‌ات

 

 

گم می‌شوم 


مخصوصا که توضیح می ده قشنگترین فلج ها فلجی هست که چال گونه ایجاد می کنه 


و من از خدا متشکر می شوم که قشنگترین رو هم نصیب من کرده 

نویسنده : بید مجنون ۲ لایک:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
عاشقانه ها من رو یاد خدا می اندازند
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان