عاشقانه

از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز .... بید مجنون را میسر نیست سر بالا کند (صائب)

مشهد رفتم .....

/ بازدید : ۶۱۷

با سلام به خواست پدر و مادرم امسال رفتیم مشهد اونم قصد اقامتی و 11 روز اونجا بودیم .... خوش گذشت اما تو لحظه آخر یه کم زهرماریم شد.... سوئیتمون  رو تحویل دادیم و راهی حرم شدیم که چند ساعت بعد نزدیکی های زمان حرکتمان برگردیم هتل و ساکامون رو ور داریم و راهی بشیم...

تو حرم  تو گوشه دنج یکی از صحنها بعد نماز نشستم دو جزئی قرآن خوندم و مادرم بعد کمی قرآن خوندن عصاهای من رو گذاشت زیر سرش چادرشم کشید رو صورتش و گرفت خوابید و... 

بعد که بیدار شد و منم خسته شده بودم از زیاد نشستن و پاهام یه کم گزگز می کرد بهم پیشنهاد داد یه کم دراز بکشم ...

ولی چشمتون روز بد نبینه سرم روی پاهای مادرم هنوز جا نگرفته بود که خادم اون بخش مثل اجل معلق پیداش شد و بهم توپید که به مادرت چیزی نگفتیم ، دوربینها می بینند و بهم ایراد می گیرند و.... 

آنچنان طپش قلبی گرفته بودم که فکر می کردم همین حالا قلبم از دهانم می آد بیرون ....و با این حال بسیار بد با نیم نگاهی اومدیم از حرم بیرون ....و چقدر دلم سوخت که این خاطره آخرین بخش سفرم بود.....

نویسنده : بید مجنون ۱ نظر ۲ لایک:) |
About Me
عاشقانه ها من رو یاد خدا می اندازند
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان