پدر چه خبر؟ خدا ادبت می کنه ؟ یا ....
پدر خدا داره به خاطر اینکه به بهانه ما بچه هات پشت در عملیات کربلای 4 و 5 ماندی ادبت می کنه؟ یا برا این نه ماه درد شدیدی که به حدس و گمان رفقای همرزمت حاصل دود سمی خیبر بود بی خیال نرفتنت شده؟ خیلی خرده نگیر که به نرفتنت مدام چرا باید گیر بدهم ....پدر آخر در این دنیا که گیرها و سوال ها و جواب ها همه مال من شد و تو .... مال من به خاطر #آن_مرد و مال تو به خاطر نرفتنت و کربلایی نشدنت ....
حالا گمانم داری باز مثل همان موقع ها کلافه نگاهم می کنی؟ همان موقع ها که به رگبار سوال و در واقع سرزنش می بستمت که چرا کربلایی نشدی ؟ همان وقتها که وقتی سکوتت حریف پرگویی من نمی شدی صدایت در می آمد که دختره از زنده بودن من ناراحته ...این بار جیغ من بود که بلند بود .....
راستی حالا گمانم داری می پرسی چم شده که باز یاد این خاطره افتادم ....
می گویم یا می نویسم برای تو چه فرقی می کند.... آقای #بقایی را گرفته اند .... به اسم قانون .....بعد آقای#بقایی با آن جسم نحیفش و مشکلات کلیوی و گوارشی اش شروع کرده به اعتصاب غذا....حالا دوستانی تصمیم گرفته اند اعتصاب غذا کنند تا بلکه صدای #آه_شان به کسی برسد....منم با اینها راه افتاده ام .....مادر برای اینکه مانع نشود گفته ام نذری کرده ام که بجز آب چیزی نخورم .... صدایش در آمده که جسمت چه ....این چه نذری است که جسمت مهم نیست....لابد به سبک همان روزها که به تو گیر داد....اما من که مثل تو مظلوم نیستم دردهای این ماههایت را به رخش می کشم با بی رحمی تمام ..... دردهایی که هیچ کس مثل مادر نفهمید تو چه می کشی .....و می گویم مادر شروع نکن ....اگر گذاشته بودی پدر کربلایی شود این همه زجر این روزها نمی کشید .....
.....پدر ....
پی نوشت
#بقایی_را_آزاد_کنید