روزنوشت 8: آقا جان دوست دارم
گلبرگ سرخ 26
آقا: دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم! چشمانم را به
نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم، هی نگاهت
کنم، آنقدر که از هوش بروم، بعد به هوش بیایم و بیبینم سرم روی
دامن شماست، حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشام می خورد آن
وقت با اشتیاق در آغوشت گیرم و بعد تو با دستهای خودت اشکهای
چشمم را پاک کنی....
مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی و موهایم را شانه کنی. آنوقت
احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده ....بعد به من وعده ی
شهادت را بدهی و من خودم را نشسته بر بالهای ملائک احساس کنم
و بشنوم که به من وعده ی شفاعت وهمسفره ای با خودت را بدهی
آنوقت با خیال راحت از آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی
دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ....
شهید محمود رضا استاد نظری
منبع :
http://rahianehozoor3.blogfa.com//post-149.aspx